بنی آدم اعضای یکدیگرند
بر بالین تربت یحیی پیغمبر معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی معروف بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست
درویش و غنی بنده این خاک و درند
آنان که غنی ترند محتاج ترند
آنگه مرا گفت از آنجا که مرا همت درویشان است و صدق معاملت ایشان ، خاطری همراه من کنند که از دشمنی صعب اندیشناکم . گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبننی .
بازوان توانا و فتوت سردست
خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست
نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید ؟
که گر زپای درآید ، کسش نگیرد دست
هر آنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهوده پخت و خیال باطل بست
زگوش پنبه درآر و داد خلق بده
وگر تو می ندهی داد، روز دادی هست
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
|